ریحانه جباری

«مرگ پایان زندگی نیست من یاد گرفتم که گاهی باید ایستاد و جنگید ...»

ریحانه جباری

🔻 ریحانه متولد ۱۳۶۶/۸/۱۵ در تهران، فرزند اول یک خانواده پنج نفری، دانشجوی ترم سوم رشته نرم افزار کامپیوتر بود و در یک شرکت طراحی و دکوراسیون به صورت نیمه وقت کار می کرد، ذوق و استعداد هنری در زمینه نقاشی و قلم نویسندگی داشت. در یکی از روزهای بهاری سال ۱۳۸۶ در یک بستنی فروشی، تلفنی با یکی از مشتری‌ هایش درباره کار طراحی که برایش انجام داده بود صحبت می‌کرد که #مرتضی_عبدالعلی_سربندی ۴۷ ساله پزشک و عضو سابق وزارت اطلاعات و شخصی که خود را مهندس شیخی معرفی کرد به وی گفتند که اتفاقی صحبت‌ هایش را شنیده‌اند و از او خواستند که برای طراحی مطب مقتول به او مشاوره بدهد. آنها کارت شرکت طراحی خانم جباری را گرفتند و پس از چند بار ارتباط با وی، ساعت ۶ عصر روز شنبه ۱۶ تیرماه۱۳۸۶ خانم جباری همراه با مقتول به محلی که با تصور اینکه برای طراحی دکوراسیون مطب سربندی به یک آپارتمان در خیابان میر داماد می روند، متوجه شد سربندی قصد تجاوز به او را دارد به همین دلیل در دفاع از خود با ضربه چاقو از ناحیه کتف وی را مجروح کرد و با خبر کردن آمبولانس گریخت. با ردیابی تلفن همراهش در بامداد ۱۷ تیر ۱۳۸۶ توسط دایره ۱۰ اداره آگاهی تهران دستگیر شد و به کلانتری ۱۰۴ عباس آباد و روز بعد به اداره ۱۰ آگاهی در خیابان شاپور منتقل شد. بازپرس پرونده شاملو بود و اظهار داشت در بازرسی منزل ریحانه یک چاقو و مانتو و مقنعه خون آلود پیدا کردند. حدود دو ماه بدون دسترسی به وکیل و خانواده در بند ۲۰۹ اوین نگهداری شد، و از مهر ۱۳۸۶ تا سال ۱۳۹۰ به زندان شهر ری منتقل شد، در این مدت مورد انواع شکنجه های روحی، تحقیز، توهین، ناسزا، تهدید بازداشت خانواده، شکنجه های جسمی، شلاق، سیلی، لگد و .. قرار گرفت. در یکی از نوشته هایش درباره رفتار بازجو می نویسد : « مرد تپل سرم را به عقب کشید و مرد بی‌ریش چند سیلی در دو گوشم زد. چپ راست، چپ راست. و من اولین کتک واقعی را در زندگیم خوردم... توی پشتم چیزی حس کردم. باد کردن پوستم را حس کردم. و... تق.... پوستم شکافت... خواهرهای کوچکم را تصویر می‌کردم که مثل من جوجه... دستهایت را می‌بندند و پاهایت را،بعد مثل یک تکه لباس روی میله‌ای آویزان می‌کنند و با زانو توی شکمت می‌زنند...». بیشتر بازجویی ها توسط دو مامور وزارت اطلاعات از هنگام دستگیری انجام می شد، شخصی به نام مومنی که پست مهمی در اوین داشته شخصا به ضرب و شتم ریحانه می پرداخت. این فرد در فروردین ۹۰ ریحانه را به مدت ۱۱ روز به انفرادی انداخته و با چشم بند و دست‌های از پشت بسته شده با چیزی که ریحانه می‌گفت مثل کازیه روی میز کارمندان بوده توی سرش میزده. چهار روز فقط یک وعده غذایی داشته و در تمام مدت دستهایش از پشت بسته بوده و وقتی برای خوردن آن یک وعده غذا دستش را باز می‌کردند آنقدر درد داشته که از خیر غذا خوردن می‌گذشته و یک زن مامور غذا را در دهانش می‌گذاشته.» دادگاهش حدود ۶جلسه در شعبه ۷۴ دادگاه کیفری تهران برگزار شد، جلسه اول و دوم ۲۳ و ۲۵ آذر ۱۳۸۷ به ریاست قاضی کوه کمره ای تشکیل شد، و جلسات بعد به ریاست قاضی تردست برگزار شد که ۸۰۰ مورد صدور حکم احکام خشن و اعدام در پرونده خود داشت. وکیل اصلی ریحانه محمد مصطفائی بود که به کمک شادی صدر از او دفاع کردند، در طول پرونده چند وکیل تعویض شد،دو وکیل آخر در هیچ دادگاهی شرکت نکردند و دادستانی پرونده را به آنها تحویل ندادند‌. «چند نفر از جمله رئیس شرکتی که ریحان در آن کار می‌کرد و همکاران مرد و یا مشتری شرکت هم آمده بودند. این مردان توسط شاملو مورد بازجویی و حتی بازداشت قرار گرفته بودند که اعتراف کنند با ریحانه رابطه نامشروع داشته‌اند،در دادگاه از آنان سوال شد و آنها تکذیب کردند.» به باور قاضی پرونده «حسن تردست» ، رابطه خانم جباری با مقتول رابطه کاری نبوده و در نتیجه مسئله تجاوز منتفی است. قاضی برای اثبات نظریه خود به باکره نبودن متهم و رابطه نامشروعش با مدیر شرکتی که در آن کار می‌کرد اشاره کرد. قاضی تردست داشتن روحیه مردانه، خودشیفتگی، عدم ثبات شخصیتی، شرایط روحی، و رابطه ناهنجار خانم جباری با خانواده را دلیل و انگیزه وی برای قتل دانست. پس از اعدام ریحانه متن پیامک ارسالیش در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۳ به دوستش: «فکر کنم امشب بکشمش» از سوی منابع رسمی‌ جمهوری اسلامی مدرکی مبنی بر قصد قبلیش برای قتل اعلام شد (دادسرای عمومی‌و انقلاب تهران ۳ آبان ۱۳۹۳). منظور ریحانه در این پیغام، پدرش بوده نه سربندی، وقتی در مورد این پیام سوال می‌کنند، ریحانه جواب داد: « پدرم هر وقت مست می‌کند مرا زیر کتک می‌گیرد». پرونده اش فاقد معیارهای دادرسی عادلانه بود. به اعتقاد وکلایش دلایل برای بی گناهی ریحانه بسیار بیشتر و قوی‌تر از دلایل گناهکاری‌ اش بود اما تمام ادعاهای درست و به جای او نادیده گرفته شد و دلایل طرف مقابل پررنگ جلوه داده شد. ریحانه جباری از روز اول دستگیری تا لحظه اعدام همواره تاکید داشت که ضربه چاقو در دفاع از خود بوده است. قاضی کوه‌ کمره‌ ای قاضی اول پرونده معتقد بود خانم جباری به علت سن کمش فریب ظاهر مقتول را خورده ولی مقتول که انسانی متدین و میانسال بوده نباید خود را در شرایط خلوت با زن نامحرم قرار می‌داده است و اعلام کرد که دادگاه نیاز به بررسی دقیق‌تری در مورد پرونده دارد، اما درست از همان جلسه به بعد ایشان با قاضی دیگری جایگزین شد که تمام شواهد به نفع ریحانه را نادیده گرفت. سربندی از اعضای سابق وزارت اطلاعات بود و به نظر می‌رسد که این موضوع روند رسیدگی به پرونده را تحت تاثیر قرار داد. بنا به اظهارات وکلا و مادر خانم جباری در طول بازداشت وی افرادی از وزارت اطلاعات از او بازجویی کردند ولی صورت جلسات بازجویی آنها از پرونده حذف شده بود، در صفحه۴ کیفرخواست صادره از سوی بازپرس پرونده، به معدوم شدن یک سی‌ دی که محتوی تحقیقات و شنود ها تا زمان بازداشت ریحانه اینکه این سی‌ دی ادله جرم بوده اشاره شده است، در این سی‌ دی ارتباط تلفنی مقتول با چند نفر دیگر و از جمله آقای شیخی وجود داشته، وکیل خانم جباری بر این باور بود که محتوای این سی‌ دی حکایت از بی‌گناهی وی داشته است. در سال ۱۳۸ شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران خانم ریحانه جباری را به اتهام «قتل عمد» به «قصاص نفس» محکوم نمود. این حکم در مرداد ۱۳۸۹ به تایید شعبه ۲۷ دیوان عالی کشور رسید. حکم اعدام ریحانه پیش از این چندین بار تا مرز اجرا پیش رفته بود ولی هر بار به دلایلی اجرا نشده بود، آخرین مورد ۷ مهر ۱۳۹۳ بود. که برای اجرای حکم به زندان رجائی‌ شهر انتقال داده شد ولی با اطلاع رسانی مادر خانم جباری ده‌ ها نفر جلوی زندان رجائی‌ شهر تجمع کرده و با دادن شعارهایی در حمایت از او به این حکم اعتراض کردند،این موضوع سبب شد که او آن شب به زندان شهر‌ ری باز‌ گردانده شد. اعضای خانواده روز جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳ یک روز پیش از اجرای حکم برای آخرین بار با او ملاقات کردند. دفعه آخر که داشت می رفت سرما خورده بود و تب داشت، یک مانتوی سفید پوشیده بود و یک شال سفید هم سرش کرده بود. او بعد از هفت سال، در سحرگاه شنبه ۳ آبان ۱۳۹۳ در زندان رجائی‌ شهر کرج به دار آویخته شد، محل اجرای حکم به اطلاع خانواده خانم جباری نرسید و تنها اولیای دم در محل اجرای حکم حضور یافتند، پسر بزرگ مقتول با کنار‌ زدن صندلی از زیر پای خانم جباری به زندگی او پایان داد. او هنگام اعدام ۲۶ سال داشت 💔